پرسشی که از دیر باز در این باره مطرح بوده و ذهنها را به خود مشغول داشته است62 و در این زمان نیز گاهی رخ می نماید, این است که راز عمر طولانی آن حضرت چیست؟ آیا این امر در راستای قوانین طبیعی عالم است, یا جنبه غیبی و اعجازی دارد؟
آیا امکان دارد از نظر ظاهری, فردی در این عالم, عمری طولانی را سپری کند و شاداب و با طراوت باقی بماند؟ اصولاً چه می شد اگر امام زمان(ع) در ظرف زمانی ظهورش به دنیا می آمد و در همان زمان, سیاست خود را به انجام می رسایند.
برای رسیدن به پاسخ این پرسش, توجه به چند اصل کلی لازم است:
1 . طول عمر, از شاخه های مسأله عمومی تری به نام (حیات) است. حقیقت و ماهیّت حیات, هنوز بر بشر مجهول است و شاید بشر, هیچ گاه هم از این راز سر در نیاورد. بشری که این اندازه ناتوان است و موضوع حیات را درست نمی شناسد و از ویژگیهای آن, آگاهی کامل و همه جانبه ندارد, چگونه می خواهد مسأله طول عمر و استبعاد آن را مطرح سازد و به دیده تردید به آن بنگرد؟
2 . اگر پیری را عارض بر حیات بدانیم و یا آن را قانونی طبیعی بشناسیم که بر بافت واندام موجودات زنده, از درون, عامل نیستی را نهفته دارد و به مرور زمان, موجود زنده را خواه ناخواه, به مرحله فرسودگی و مرگ می رساند, باز معنایش آن نیست که این پدیده, قابل انعطاف پذیری و در نتیجه تأخیر نباشد. بر همین اساس, دانش بشری, گامهای مؤثری درباره درمان پیری برداشته و هنوز هم براین مهم پای می فشرد و رشته های تخصصی برای این مسأله به وجود آورده است.
در اواخر قرن نوزدهم, براثر پیشرفتهای علمی, امید به زندگی طولانی تر رونق بیشتری یافت و شاید در آینده نه چندان دور, این رؤیای شیرین به واقعیت بپیوندد63.
در مجموع, دانش بشری در زمینه عقب انداختن پیری, موفقیتهای چشمگیری به دست آورده و از رابطه تغذیه و پیری تجربه های جدیدی کشف کرده و ارتباط تنگاتنگی بین اسرار تغذیه در مقابله با پیری و فرسودگی ارائه داده است.
در پرتو آنچه اشارت شد,می توان گفت: درباره عمر طولانی مهدی موعود(ع) هیچ گونه شگفتی باقی نمی ماند و امکان علمی و نظری آن, جای تردید ندارد او, با دانش خدادادی, بر اسرار خوراکیها, آگاهی دارد و بعدی ندارد که با استفاده از روشهای طبیعی و علمی, بتواند مدتی دراز در این دنیا بماند و آثار فرسودگی و پیری, در وی پدیدار نگردد.
3 . اصولاً, وجود استثناها در هرامری, ازجمله امور طبیعی این عالم, مسأله ای ست روشن و انکار ناپذیر. گیاهان, درختان, جاندارانی که در دامن طبیعت پرورده می شوند واز سابقه کهن و زیستی طولانی برخوردارند, کم نیستند. چه استبعادی دارد که در عالم انسانی هم, برای نگهداری یک انسان و حجت خدا, به عنوان ذخیره و پشتوانه اجرای عدالت و نفی و طرد ظلم و ظالمان, قائل به استثنا شویم و او را موجودی فراتر از عوامل طبیعی و اسباب و علل ظاهری بدانیم که قوانین طبیعت, دربرابرش انعطاف پذیری دارند واو برآنها تفوق و برتری. این امری است ممکن, گرچه عادی و معمولی نباشد.به گفته علامه طباطبائی:
(نوع زندگی امام غائب را به طریق خرق عادت [می توان پذیرفت]. البته خرق عادت, غیر از محال است و از راه علم, هرگز نمی توان خرق عادت را نفی کرد. زیرا هرگز نمی توان اثبات کرد که اسباب و عواملی که در جهان کار می کنند, تنها همانها هستند که ماآنها رادیده ایم و می شناسیم و دیگر اسبابی که ما از آنها خبر نداریم یا آثار و اعمال آنها را ندیده ایم, یا نفهمیده ایم, وجود ندارد; از این روی, ممکن است در فردی و یا افرادی از بشر, اسباب و عواملی به وجود آید که عمری بسیار طولانی, هزار یا چندین هزار ساله برای ایشان تأمین نماید.64)
4 . از دیدگاه تاریخی, معمّرین و دراز عمران فراوانی با نام و نشان بوده اند که هر یک چند برابر افراد معمولی زمان خویش, زیسته اند. روشن ترین و در عین حال, مستند ترین آن, حضرت نوح(ع) است. قرآن تصریح می کند که 950 سال فقط پیامبر بوده است65 و حتماً عمر وی بیش از این بوده است. داستان خضر پیامبر نیز, مصداقی دیگر از این اصل کلی است.66
با توجه به این نمونه هاست که می توان برخورداری حجت خدا را از عمری طولانی پذیرفت و دلیل امکان آن را وجود انسانهای دراز عمر در تاریخ دانست که تا هزاران سال گفته شده است.67
5. از همه اینها گذشته, اگر از زاویه ایمان به غیب, به این پدیده بنگریم, پاسخ همه اعتراضها و اشکالها داده می شود و نیازی به فلسفه بافی و ارائه شواهد دیگر نیست.
تأثیرگذاری علل و عوامل طبیعی, به دست خداوند است: (لامؤثر فی الوجود إلاّ الله).
و اوست که اگر بخواهد شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد, چگونه از حفاظت وجود نازنین حجت خدا و ذخیره عالم آفرینش ناتوان است.
کریمی که جهان پاینده دارد
تواند حجتی را زنده دارد
به گفته شیخ طوسی:
(براساس آیه شریفه: (یمحوالله مایشاء ویثبت وعنده ام الکتاب) هر آنی که مصلحت در تأخیر, تا زمان دیگر باشد, تداوم عمر آن حضرت, ضرورت می یابد و این امر, تاآخرین زمان لازم, ادامه دارد و راز و رمز آن, به دست کسی است که مفاتیح غیب و ام الکتاب در نزداوست.68)
پروردگاری که درباره حضرت یونس پیامبر, به هنگامی که در شکم ماهی قرار داشت , می فرماید:
(ولولا انه کان من المسبحین للبث فی بطنه الی یوم یبعثون)69.
پس اگر نه از تسبیح گویان می بود, تا روز قیامت در شکم ماهی می ماند.
می تواند براساس قدرت و مشیت مطلقه اش, مقدمات و عوامل زنده ماندن امام زمان(ع) را در این عالم آماده سازد و او را تا روز معیّن و معلومی نگه دارد. بر اساس این اصل, طول عمر امام عصر(ع), در باور مسلمانان جنبه اعجاز دارد. و قانون معجزه, حاکم بر قوانین طبیعی در این عالم است و نمونه های فراوان دارد:
* دریا برای موسی شکافته می شود70.
* آتش برابراهیم سردوسلامت می گردد71.
* در مورد حضرت عیسی, کار بر رومیان مشتبه می گردد و می پندارند که وی را دستگیر کردند که چنان نبوده است72.
* پیامبر اسلام(ص) از میان حلقه محاصره قریشیان که ساعتها در کمین او بوده اند, بیرون می رود73.
هر یک از این موارد و نمونه های دیگر, نشانگر تعطیل شدن یکی از قانونهای طبیعی است که به قدرت و لطف خداوند رخ داده است. پاسداری از حجت خدا در مدتی طولانی نیز, از مصادیق همین اصل کلی و باور ایمانی است.
بنابراین طول عمر آن حضرت استبعادی ندارد و با دلایل طبیعی و مادی و غیبی و معنوی قابل پذیرش و اثبات است.
اما این که چرا آن حضرت, در ظرف زمانی ظهور, به دنیا نیامد و ایفای نقش نکرد.
اولاً, در باور ما مسلمانان, بویژه شیعیان, زمین, هیچ گاه خالی از حجت نیست, چه آشکار و چه پنهان74. همواره باید آسیای وجود بر قطب و مدار امام و حجت بچرخد. اگر امام زمان(ع), در آن عصر به دنیا نیامده بود و بعد قدم به دنیا می گذاشت, در این فترت, زمین بی حجت و امام می ماند و این با ادله قاطع و باور ما مسلمانان سازگار نیست75.
ثانیاً, شخصی که می خواهد دنیا را متحول سازد و دست به اصلاحی همه جانبه و فراگیر بزند, عدل را بگستراند و ظلم و ستم را در همه اَشکال و انواع آن, بر چیند, تمدّن بشری را که بر اساس زر و زورو تزویر بنا گردیده ویران سازد و تمدنی همه جانبه و براساس ارزشهای الهی و معنوی ایجاد کند, باید دارای عِدّه و عُدّه فراوان باشد, با ابزار مدرن و پیشرفته آشنا باشد, فراز و فرود تمدنها را بشناسد و بالآخره, از علل سقوط و صعود ملتها تجربه بیندوزد, تا بتواند حرکتی اساسی و بنیادی را آغاز و رهبری کند و موانع را از سر راه بشر بردارد.
این امر ممکن نیست مگر از کسی که طلوع و غروب تمدنها را دیده و با کوله باری از تجربه و شناخت به میدان آمده باشد.
بدین سان, امام زمان(ع) در دوران طولانی غیبت, راههای ایجاد جامعه صالح را در مقایسه با دنیای فاسد, پایه گذاری می کند و با آگاهی و اقتدار و در زمانی مناسب به اذن خدا, ظهور می کند و بر همه تاکتیکها ور روشهای دنیای بشری محیط است و راه مقابله با آن را به درستی می شناسد و این مسأله, در دوران طولانی امامت و غیبت, تا ظهور, برای آن حضرت, ممکن می گردد. غیبت و طول عمر, باعث می شود که آن رهبر ذخیره شده, به گونه ای نیکوتر و فراگیرتر رهبری خویش را آغاز کند.
لازمه انقلابی آن چنان بزرگ و عمیق, موقعیت روحی ویژه ای است که رهبر مکتبی از آن باید برخوردار باشد. مقدار توانایی روحی, بستگی دارد به نشیب و فرازها و دگرگونیهایی که آن رهبر به خود دیده است. مهدی(ع), در دل تاریخ فرو رفته و از موقعیت امامت و برتری خویش بر تاریخ پرتو افکنده, با آزمودگی و تجربه ای که در این مدت طولانی کسب کرده است, توانایی دگرگونی اساسی جهان را خواهد داشت و به اصلاح همه جانبه دست خواهد زد. ان شاءاللّه.
از مسائلی که درباره زندگی امام زمان(ع), مورد بحث گفت و گوست, مکان و محل سکونت ایشان است. آیا آن حضرت, در مکان خاصّی سکونت دارد, یا نه؟ اگر در مکان ویژه ای است آن مکان کجاست؟ اگر مسکن خاصی ندارد, پس چگونه زندگی می کند و شناخته نمی شود؟ روایات و اخباری که در این زمینه است گوناگون و گاه, مخالف یکدیگرند. پیش از بررسی این احادیث, یادآوری یک نکته ضروری است:
آیا منظور از غیبتِ حضرت حجت(ع), غیبت شخصی است, یا غیبت عنوانی؟ به عبارت دیگر, آیا آن حضرت, به گونه ای زندگی می کند که هیچ گاه بامردم در تماس نیست و امکان ندارد کسی مکان ایشان را پیدا کند؟ یا این که آن حضرت با مردم در حشر و نشر است, با آنان زندگی می کند ومعاشرت دارد, لکن به گونه ناشناس. او, مردم را می شناسد, ولی مردم ایشان را نمی شناسند. در عین حال, مکانی را برای سکونت برگزیده است. بحث از مکان و مسکن آن حضرت, در هر دو فرض قابل بررسی است. روایاتی که در این زمینه وجود دارد چند دسته اند:
1 . برخی از آنها محل خاصی را تعیین نمی کند و جایگاه حضرت را در بیابانها و کوهها معرفی می کند. از آن جمله حضرت مهدی(ع), به پسر مهزیار می فرماید:
فرزند مهزیار! پدرم امام حسن(ع), از من پیمان گرفت… و فرمان داد که برای سکونت کوههای سخت و سرزمینهای خشک و دور دست را برگزینم.
این بخش از روایات, گویای آن است که حضرت از حوزه دسترسی مردم به دور است و به سختی و دشواری زندگی می کند وکسی از محلّ سکونت وی آگاه نیست. این که درکدام منطقه و کدام سرزمین است, مشخّص نیست.
2 . دسته دوّم روایاتی است که منطقه خاصی را به عنوان محل سکونت آن حضرت, نام می برند و محدوده آن را نیز تعیین می کنند.
* مدینه و پیرامون آن: ابی بصیر می گوید از امام باقر(ع) شنیدم که فرمود:
صاحب الزمان(ع) را عزلت و غیبتی است که در آن, غیبت, نیرومند است به سی نفری که با حضرت هستند و وحشت و تنهایی را از وی دور می کنند.[و به قوت وی می افزایند] وخوب جایگاهی است [مدینه] طیبه.
از ظاهر روایت استفاده می شود که حضرت در مدینه منوره, منزل دارد و افرادی هم همواره با ایشان هستند, به صورت ناشناس. البته این مسأله با غیبت عنوانی سازگارتر است, تا غیبت شخصی. امام(ع) مانند سایر مردم زندگی می کند, لکن کسی او را نمی شناسد و افراد خاصی بااو در ارتباط هستند. ولی جمله: (سی نفر با حضرت هستند) با فلسفه غیبت ناسازگار است; چه این که از این چند نفر, اگر کوچک ترین سخنی در رابطه با مکان ومنزل حضرت شنیده شود, به تدریج, آن راز معلوم می گردد و فلسفه غیبت از بین می رود. روایت دیگری است که مکان حضرت را کوه (رضوی) در اطراف مدینه, نام می برد.عبدالأعلی آل سام می گوید:
(با امام صادق(ع) از مدینه خارج شدیم, به روحاء [اطراف مدینه] که رسیدیم حضرت نگاهش را به کوهی دوخت و مدت زمانی ادامه داد…. و فرمود: این کوه (رضوی) نام دارد. خوب پناهگاهی است برای خائف [امام زمان] در غیـبت صغرا و کبرا.79)
صاحب مراصد الأطلاع, می نویسد:
(رضوی, کوهی است بین مکه و مدینه, در نزدیکی ینبع, دارای آب فراوان و درختان زیاد. کیسانیه می پندارند که محمد حنفیه, در آن جا زنده و مقیم است.80)
رجالی معاصر علامه شوشتری نیز می گوید در نصوص معتبره رسیده است که جایگاه حضرت, در غیبت صغری و کبری کوه (رضوی) است . و اما این که (کیسانیه) کوه رضوی را مقر محمد حنفیه می دانند, لازمه اش این نیست که جایگاه حضرت مهدی(ع) نباشد, چون (کیسانیه) اخباری که از پیغمبر(ص) شنیده بودند و به تواتر ثابت شده بود که مهدی(ع) غیبتی دارد, آن را بر محمد حنفیه تطبیق کردند و گفتند مکان او در کوه رضوی است. اصولاً, هر انحراف و شبهه ای منشأش, مطلب حقی است که مورد سوء استفاده قرار می گیرد.81
* مکه و پیرامون آن: از برخی روایات, استفاده می شود که آن حضرت در مکانی به نام: (ذی طوی) پیرامون مکه زندگی می کند و از همان جا نیز همراه یارانش قیام خواهد کرد, از آن جمله: امام باقر(ع) می فرماید:
امام زمان(ع) را غیبتی است در بعضی از درّه ها و اشاره کرد به منطقه (ذی طوی).
در ادامه این روایت و روایات دیگر, محل ظهور و خروج آن حضرت و مرکز تجمع یاران و دوستان وی نیز, همین منطقه یاد شده است.83
3 . دسته سوم اخباری است که مانند دسته اول, جایگاه خاصی را نام نمی برد, ولی از وی به عنوان فردی که با مردم حشر و نشر دارد و به گونه ناشناس زندگی می کند, نام برده است.
امام صادق می فرماید:
صاحب الأمر(ع) شباهتی نیز به یوسف پیامبر(ع) دارد…جای انکار نیست که خداوند با حجت خود, همان کاری را انجام دهد که با یوسف داد. صاحب الزمان(ع), آن مظلوم حق از دست داده, در میان مردم رفت و آمد می کند در بازار قدم می نهد و گاهی بر فرش منزلهای دوستان می نشیند, لکن او را نمی شناسند تا زمانی که خداوند به وی اذن دهد تا وی خودرا معرفی کند, آن گونه که یوسف(ع) را اجازه داد هنگامی که برادرانش گفتند: تو یوسفی؟ گفت: آری, من یوسفم.
این روایت, صراحت در این معنی داردکه غیبت حضرت حجت(ع), غیبتی است عنوانی. در میان جمع و جامعه است, با مردم حشر و نشر دارد, زندگی طبیعی و معمولی را می گذراند, در مراسم مذهبی و مناسک حج شرکت می جوید, ولی ناشناخته است و این امری است که سابقه داشته و دارد. فردی سالها در محلّی زندگی می کند و با مردم نشست و برخاست و رفت و آمد دارد, لکن او را به گونه ای می شناسند که در واقع آن نیست و هیچ مشکلی هم به وجود نمی آید.
این سه دسته از روایات را چگونه می توان پذیرفت و آیا راه جمعی بین آنها هم هست یا نه؟ به نظر می رسد, اصل اولی که با عقل و عرف سازگار است, زندگی به شیوه عادی و معمولی است; زیرا این گونه زندگی, حساسیت برانگیز نیست و برای حضرت نیز, آسان تر و طبیعی تر است. البته این منافات ندارد که آن حضرت در بیشتر وقتها, و یا در روزگار ویژه, در مکه و مدینه حضور داشته باشد.
طبیعی است که گاهی شرایطی پیش آید که زندگی معمولی خطر آفرین شود و با فلسفه غیبت منافات داشته باشد. در این صورت, عزلت و دوری گزیدن از جامعه ضروری می نماید و شاید دستور امام حسن(ع) به فرزندش که کوهها و بیابانها را برگزین (به قرینه ذیل روایت) در آن مواردی باشد که نیاز به این شکل زندگی کردن پیش آید.
بنابراین, بین این سه دسته از روایات, تضاد و تنافی نیست و نام بردن مکانی خاص, با زندگی به شکل ناشناس قابل جمع است. انتخاب کوهها و مکانهای دست نیافتنی در حال ضرورت و نیاز نیز, امری است طبیعی و موافق با اصل تقیه.
محور دیگری که پیرامون زندگی شخصی و کیفیت معیشت امام عصر(ع) نیاز به بررسی دارد, مسأله زن و فرزند آن حضرت است آیا با توجه به فلسفه غیبت و این که آن حضرت به شیوه ناشناس زندگی می کند و کسی ازمکان وی آگاه نیست, ازدواج و داشتن فرزند, با این مسأله سازگار است؟
منابعی که در اختیار است, یا اشکال سندی دارند و یا ابهام دلالی ونظر قاطعی را ارائه نمی دهند. در این جا, سه احتمال وجود دارد:
1. اساساً حضرت مهدی(ع) ازدواج نکرده است.
2. ازدواج انجام گرفته, ولی اولاد ندارد.
3. ازدواج کرده و دارای فرزندانی نیز هست.
اگراحتمال اول را بپذیریم, لازمه اش این است که امام معصوم(ع) یکی از سنّتهای مهم اسلامی را ترک کرده باشد واین با شأن امام سازگار نیست. اما از طرفی دیگر چون مسأله غیبت, اهمّ است و ازدواج مهم, ترک ازدواج, با توجه به آن امر مهم تر, اشکالی را ایجاد نمی کند و گاهی برای مصلحت بالاتر, لازم وواجب نیز هست.
اما احتمال دوّم که اصل ازدواج را بپذیریم بدون داشتن اولاد, جمع می کند بین انجام سنت اسلامی و عدم انتشار مکان و موقعیت حضرت. اما باز این اشکال باقی است که اگر قرار باشد, آن حضرت شخصی را به عنوان همسر برگزیند, یا باید بگوییم که عمر او نیز مانند عمر حضرت طولانی است که بر این امر دلیلی نداریم, یا این که بگوییم مدتی با حضرت زندگی کرده و از دنیا رفته است که در این صورت, حضرت به سنت حسنه ازدواج عمل کرده و پس از آن, تنها و بدون زن و فرزند زندگی را ادامه می دهد.
احتمال سوم آن است که آن حضرت ازدواج کرده و دارای اولاد نیز هست و اولاد آن حضرت نیز فرزندانی دارند و…
این مسأله, افزون بر آن که دلیل محکمی ندارد, اشکال اساسی آن این است که این همه اولاد و اعقاب, بالاخره روزی در جست و جوی اصل خویش می افتند و همین کنجکاوی و جست و جو, مسأله را به جایی باریک می کشاند که با فلسفه غیبت حضرت, نمی سازد.
البته برخی خواسته اند از روایات و بعضی از ادعیه, بر این احتمال اقامه دلیل کنند که اشاره ای به ادله آنان می کنیم:
1. مفضل بن عمر گوید از امام باقر(ع) شنیدم که فرمود:
صاحب الزمان(ع) را دو غیبت است: یکی از آن دو, به اندازه ای طولانی شود که بعضی گویند آن حضرت از دنیا رفته و برخی گویند کشته شده است و بعضی نیز بر این باور باشند که جز اندکی از یاران بر امامت وی ماندگار نماندند و کسی هم از مکان و جایگاه زندگی آن حضرت, آگاه نیست نه از فرزندان و نه دیگری, جز آن کسی که امور وی را پی می گیرد.
استدلال برای اثبات زن و فرزند برای حضرت, به جمله اخیر روایت است: (ولا یطلع علی موضعه احد من ولده…) اما این استدلال از چند جهت اشکال دارد:
الف. این روایت را نعمانی در کتاب غیبت خود, نقل کرده و به جای کلمه (ولد) کلمه (ولی) آورده است, به این شکل: (ولا یطلع علی موضعه احد من ولی ولاغیره)86 بنابراین, اعتمادی بر آن روایت, با توجه به این نقل نیست. دست کم, با وجود این احتمال, استدلال تمام نیست.
ب. در روایت نیامده است که الآن امام زمان(ع) دارای زن و فرزند است و از این جهت, اجمال دارد. شاید به فرزندانی که بعداً در آستانه ظهور و یا بعد از آن به دنیا خواهند آمد اشاره داشته باشد.
ج. شاید از باب مبالغه در خفاء باشد. یعنی اگر بر فرض آن حضرت اولاد هم می داشت, از جایگاه و سرّ غیبت او, آگاه نمی شدند87. با این احتمال نیز, استدلال به روایت برای اثبات اولاد برای امام زمان(ع), ناتمام است.
2 . دلیل دیگر بر اثبات فرزند برای حضرت, روایتی است که ابن طاووس از امام رضا(ع) نقل کرده است:
(... اللهم اعطه فی نفسه واهله وولده وذریّته وجمیع رعیّته ما تقرّ به عینه وتسرّ به نفسه…88)
الها! مایه چشم روشنی و خوشحالی امام زمان(ع) را در او وخانواده و فرزندان و ذریّه و تمام پیروانش فراهم فرما.
به این روایت هم نمی توان استدلال کرد, چون:
الف. از جهت سند قابل اعتماد نیست.
ب . به زمان ولادت فرزندان اشاره ندارد که پیش از ظهور است یا بعد از آن. از این جهت مجمل است.
3 . روایت دیگری نیز ابن طاووس از امام رضا(ع) نقل کرده است که فرمود:
این روایت, بنا بر تصریح ابن طاووس, متن دیگری دارد به این شکل:
(اللهم صل علی ولاة عهده والائمة من بعده)90.
بنابراین, روشن نیست که مقصود فرزندان بعد از او مراد است, یا امامان پس از او. علاوه بر این که این دو روایت مربوط به بعد از ظهور حضرت است نه پیش از آن.
4 . امام صادق می فرماید:
این روایت نیز گذشته از ضعف سند, دلالتی بر اثبات فرزند برای امام زمان(ع) پیش از ظهور ندارد. بنابراین, این گونه از روایات که بدان اشارت کردیم, در حدی نیستند که وجود زن و فرزند را برای امام زمان(ع) پیش از ظهور اثبات کنند. از سوی دیگر, روایاتی داریم که با صراحت, وجود فرزند را از آن حضرت نفی می کند از آن جمله: مسعودی نقل می کند: علی بن حمزه, ابن سراج و ابن ابی سعید مکاری بر امام رضا(ع) وارد شدند, علی بن حمزه به حضرت عرض کرد: از پدرانت نقل کرده ایم که هیچ امامی از دنیا نمی رود, تا فرزندش را ببیند؟
امام رضا فرمود:
(آیا در این حدیث, روایت کرده اید: مگر قائم)92.
برخی خواسته اند با تمسک به داستان (جزیره خضراء) بگویند که امام عصر(ع), فرزندانی دارد و بر آن جزیره, زیر نظر وی, جامعه نمونه و تمام اعیار اسلامی را تشکیل داده اند93.
لکن با بررسیهای گسترده ای که انجام گرفته, جزیره خضراء, افسانه ای بیش نیست و هیچ واقعیت ندارد. 94
علامه مجلسی این داستان را جداگانه در نوادر بحار نقل کرده و می نویسد:
(چون در کتابهای معتبر بر آن دست نیافتم, آن را در فصلی جداگانه آوردم)95.
شیخ آقا بزرگ تهرانی این داستان را داستانی تخیلی و رمانتیک شمرده است.96
افزون بر این, داستان به گونه ای است که نمی توان آن را پذیرفت:
تناقضات فراوان, سخنان بی اساس و… در سلسله سند آن, افراد ناشناخته ای وجود دارند که نمی توان بر آنان اعتماد کرد97. بنابراین, از این راه نمی توان زن و اولادی برای حضرت مهدی(ع) ثابت کرد.
.